میهن
مولانا عبدالکبیر فرخاری مولانا عبدالکبیر فرخاری

به اقتفای قصیدۀ شیوای محترم سید فضل احمد (پیمان) زیر عنوان نجوایی باهرات

 

 

به جنگ بی هدف میهن گرفتارت نمیدیـــدم

زبون پنچۀ بیدادوخونخوارت نمیدیـــــدم

شرنگ تلخ کامی ها زخواب غفلت انگیزد

تغافل لحظه یی در فکربیدارت نمیدیـــدم

ازاین فرسوده حالی به بود درعرصۀدوران

شودوافرنعم یک لمحه بیکارت نمیدیــدم

چو سروآزاده گیهارادهی برمردمت آییهن

غلام حلقه برگوش هیچ سرکارت نمیدیدم

زاورنگ هنربشکن کله درگنبد گردون

بدست ناکسان آشفته دربارت نمیدیدم

(دسرخوانت)پرازانواع خوردن بوددورانی

خداراشکرخالی گاهی انبارت نمیدیدم

چوآخوندی که میریزد شرردرخرمن انسان

ریا درفکرت ملای دین دارت نمیدیدم

چه میشددربساط رندهگانی سرخ روبودی

گل پژمرده رادرفرق دستارت نمیدیدم

لباس وحدت ارپوشم شوی بیرون زآلایش

چتل چون دورۀ تاریک شلوارت نمیدیدم

ملاک راستی رادرعمل میشد عیان کردن

وگرنه حرف کج هرگزبه گفتارت نمیدیدم

به  بازار آورد آزادی  بازار رسوایـــــی

گاهست کاش آزادی به بازارت نمیدیدم

بیاموزد به سبقت دانشم طرزدویدن ها

عقب ازدیگران یک خنگ رهوارت نمیدیدم

اگردهقان زاضرارمخدرداشت آگاهی

هیاهوی جهان درکشت کوکنارت نمیدیدم

بدانش حلقۀ کارت فتد بردست تدبیری

به زنجیرستم گستر سروکارت نمیدیدم

دراین غربت سرا (فرخاری) میدانم که دنجوری

جدا از دامن جان بخش فرخارت نمیدیدم

 

کانادا ونکوور ۱ جولای ۲۰۰۸


July 6th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان